روزنگاری های آسمان

این وبلاگ رو برای دل خودم می نویسم و اینکه شاید در آینده اگر عمری باقی بود، برگردم گاهی گذشته ها و حس و حال این روزها رو دوباره مرور کنم...

روزنگاری های آسمان

این وبلاگ رو برای دل خودم می نویسم و اینکه شاید در آینده اگر عمری باقی بود، برگردم گاهی گذشته ها و حس و حال این روزها رو دوباره مرور کنم...

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سپردن به باد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نوروز 97

سال تحویل  امسال را طبق معمول خانه خودمان بودیم. عکس ها را گرفتیم و ماچ و بوسه ها را کردیم و رفتم سراغ حافظ: این نظرش بود برای امسالم: 


یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخورکلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکنوین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمنچتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیبباشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکندچون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدمسرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعیدهیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیبجمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تارتا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو

اینم از نظر حافظ : 

حالیا مصلحت وقت در آن می بینم                   که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم 

جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم                    یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم 

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم                    تا حریفان دغا را به جهان کم بینم 

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو              گر دهد دست که دامن زجهان درچینم 

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح               شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم 

سینه تنگ من و بار غم او هیهات                         مرد این بار گران نیست دل مسکینم 

من اگر رند خراباتم و گر زهد شهر                       این متاعم که همی بینی و کمتر زینم 

بنده آصف عهدم دلم از راه مبر                             که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم 

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند                   که مکدر شود آیینه مهرآیینم 

* دلم می خواهد به جای این عنوان بنویسم از حافظ هم گله دارم. ولی چون از کار هستی بی خبرم به این مصرع راضی می شوم. 

زهی خجسته زمانی که یار بازآید ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.